معنی فارسی blanky
A1واژهای محبتآمیز برای پتو که معمولاً به عنوان منبع آرامش در کودکان استفاده میشود.
An affectionate term for a blanket, commonly used as a source of comfort for children.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
A mild intensifier, expressing irritation.
example
معنی(example):
او عاشق پتویش است چون او را احساس امنیت میدهد.
مثال:
He loves his blanky because it makes him feel safe.
معنی(example):
بسیاری از کودکان در حین بزرگ شدن با پتوی خود رابطه عاطفی برقرار میکنند.
مثال:
Many children bond with their blanky as they grow up.
معنی فارسی کلمه blanky
:
واژهای محبتآمیز برای پتو که معمولاً به عنوان منبع آرامش در کودکان استفاده میشود.