معنی فارسی blatch

B1

لکه، ماست یا ناحیه ای که در آن رنگ یا ماده دیگر به طور ناهنجاری قرار گرفته باشد.

A spot or blot on a surface; a splotch

example
معنی(example):

رنگ یک لکه در بوم بود.

مثال:

The paint was a blatch on the canvas.

معنی(example):

او سعی کرد لکه را از دیوار پاک کند.

مثال:

He tried to clean the blatch from the wall.

معنی فارسی کلمه blatch

: معنی blatch به فارسی

لکه، ماست یا ناحیه ای که در آن رنگ یا ماده دیگر به طور ناهنجاری قرار گرفته باشد.