معنی فارسی bleariness
B1کدورت، حالتی که باعث میشود چشمها نتوانند به وضوح ببینند.
The quality or state of being blurred or unclear in vision.
- NOUN
example
معنی(example):
کدورت او به خاطر یک فیلم دیرهنگام بود.
مثال:
His bleariness was due to a late-night movie.
معنی(example):
او میتوانست کدورت را در چشمانش احساس کند.
مثال:
She could feel the bleariness in her eyes.
معنی فارسی کلمه bleariness
:
کدورت، حالتی که باعث میشود چشمها نتوانند به وضوح ببینند.