معنی فارسی bloodlessness
B1وضعیتی که در آن هیچ خونریزی وجود نداشته باشد.
The state of being without bloodshed.
- NOUN
example
معنی(example):
عدم خونریزی در این عمل جراحی قابل توجه بود.
مثال:
The bloodlessness of the operation was remarkable.
معنی(example):
او به عدم خونریزی در رویکرد او به حل و فصل درگیری احترام گذاشت.
مثال:
She admired the bloodlessness of his approach to conflict resolution.
معنی فارسی کلمه bloodlessness
:
وضعیتی که در آن هیچ خونریزی وجود نداشته باشد.