معنی فارسی bloodworm
B1نوعی کرم که به دلیل رنگ قرمز روشنش شناخته می‌شود و غالباً به عنوان طعمه استفاده می‌شود.
A bright red worm often used as fishing bait.
- noun
noun
معنی(noun):
The larva of a chironomid (family Chironomidae).
معنی(noun):
Any member of the genus Glycera.
معنی(noun):
The blackworm (Lumbriculus variegatus).
معنی(noun):
The roundworm Strongylus vulgaris, a common parasite of horses.
معنی(noun):
The parasitic roundworm Angiostrongylus cantonensis.
example
معنی(example):
یک کرم خون معمولا به عنوان طعمه برای ماهیگیری استفاده می‌شود.
مثال:
A bloodworm is often used as bait for fishing.
معنی(example):
کرم‌های خون قرمز روشن هستند و در مناطق گل‌آلود یافت می‌شوند.
مثال:
Bloodworms are bright red and found in muddy areas.
معنی فارسی کلمه bloodworm
:
نوعی کرم که به دلیل رنگ قرمز روشنش شناخته می‌شود و غالباً به عنوان طعمه استفاده می‌شود.
