معنی فارسی blown/blown
B1با تهویه هوا به سمت خارج یا به حالت منفجر شده رفع یا اخراج کردن.
Past participle of blow; to be moved by air or to explode.
- VERB
example
معنی(example):
برگها توسط باد شدید از درختان جارو شدند.
مثال:
The leaves were blown off the trees by the strong wind.
معنی(example):
او شمع را خاموش کرد.
مثال:
She blew the candle out.
معنی فارسی کلمه blown/blown
:با تهویه هوا به سمت خارج یا به حالت منفجر شده رفع یا اخراج کردن.