معنی فارسی blu-tacked
B1عمل چسباندن اشیاء با استفاده از چسبهای آبی.
Past tense of blu-tack; to fix something to a surface using blu-tack.
- VERB
example
معنی(example):
عکس با چسب آبی به یخچال چسبیده بود.
مثال:
The picture was blu-tacked to the fridge.
معنی(example):
من یادداشتهایم را به تخته چسب زدم.
مثال:
I blu-tacked my notes to the board.
معنی فارسی کلمه blu-tacked
:
عمل چسباندن اشیاء با استفاده از چسبهای آبی.