معنی فارسی blubberingly
B1به صورت بلبلوار اوج احساسات و گریه است.
In a way that conveys loud and emotional crying.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پس از شنیدن خبر با صدای بلبلوار صحبت کرد.
مثال:
She spoke blubberingly after hearing the news.
معنی(example):
او با صدای بلبلوار به خاطر اشتباهاتش عذرخواهی کرد.
مثال:
He blubberingly apologized for his mistakes.
معنی فارسی کلمه blubberingly
:
به صورت بلبلوار اوج احساسات و گریه است.