معنی فارسی blunge
B1 /blʌndʒ/بلنج کردن، نوعی روش نقاشی که در آن رنگها به صورت غیرمرتبط و تصادفی روی سطح اعمال میشوند.
To apply paint in an erratic or impulsive manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To mix clay and water.
example
معنی(example):
هنرمند عاشق این بود که رنگها را روی بوم بپاشد.
مثال:
The artist loved to blunge colors on the canvas.
معنی(example):
به بلنج کردن، به صورت بینظم و خودجوش رنگ را اعمال کردن میگویند.
مثال:
To blunge is to apply paint in a messy, spontaneous way.
معنی فارسی کلمه blunge
:
بلنج کردن، نوعی روش نقاشی که در آن رنگها به صورت غیرمرتبط و تصادفی روی سطح اعمال میشوند.