معنی فارسی blurriness

B1

محو بودن، حالت یا ویژگی‌ای که در آن اشیاء به طور واضح دیده نمی‌شوند و جزئیات آن‌ها نامشخص است.

The quality of being unclear or indistinct in appearance.

noun
معنی(noun):

The characteristic of being blurry.

example
معنی(example):

محو بودن عکس باعث شد که دیدن جزئیات سخت باشد.

مثال:

The blurriness of the photo made it hard to see the details.

معنی(example):

او بعد از مدت طولانی خیره شدن به صفحه نمایش، محو بودن بینایی خود را متوجه شد.

مثال:

She noticed the blurriness in her vision after staring at the screen for too long.

معنی فارسی کلمه blurriness

: معنی blurriness به فارسی

محو بودن، حالت یا ویژگی‌ای که در آن اشیاء به طور واضح دیده نمی‌شوند و جزئیات آن‌ها نامشخص است.