معنی فارسی bobbie

B1

مرد یا زنی که به عنوان پلیس محلی خدمت می‌کند، خصوصاً در بریتانیا.

A local policeman or policewoman, especially in Britain.

example
معنی(example):

بابی به من کمک کرد تا کیف پول گمشده‌ام را پیدا کنم.

مثال:

The bobbie helped me find my lost wallet.

معنی(example):

با وجود بابی احساس امنیت کردم.

مثال:

I felt safe with the bobbie around.

معنی فارسی کلمه bobbie

: معنی bobbie به فارسی

مرد یا زنی که به عنوان پلیس محلی خدمت می‌کند، خصوصاً در بریتانیا.