معنی فارسی bodgy

B1

بد، ناچیز، یا بی‌کیفیت

Of poor quality; substandard

example
معنی(example):

آن ماشین بد است؛ در حال خراب شدن است.

مثال:

That car is bodgy; it's falling apart.

معنی(example):

کار بد روی این میز واضح است.

مثال:

The bodgy workmanship on the table is obvious.

معنی فارسی کلمه bodgy

: معنی bodgy به فارسی

بد، ناچیز، یا بی‌کیفیت