معنی فارسی bogtrotting
B1عبور یا راه رفتن در مناطق باتلاقی که معمولاً نیاز به تلاش و دقت دارد.
The act of walking through a bog or marshy ground.
- VERB
example
معنی(example):
عبور از باتلاق میتواند چالشبرانگیز اما سرگرمکننده باشد.
مثال:
Bogtrotting can be quite challenging but fun.
معنی(example):
او هر آخر هفته از عبور از باتلاق لذت میبرد.
مثال:
He loves bogtrotting every weekend.
معنی فارسی کلمه bogtrotting
:
عبور یا راه رفتن در مناطق باتلاقی که معمولاً نیاز به تلاش و دقت دارد.