معنی فارسی boily

B1

حالت یا کیفیت غلیظ و جوشان چیزی، به ویژه مایعات.

Describing something that is boiling or has a bubbling quality.

example
معنی(example):

سوپ کمی جوشان بود، اما هنوز خوشمزه بود.

مثال:

The soup was a little boily, but still delicious.

معنی(example):

او بافت سس جوشان روی ماکارونی‌اش را دوست داشت.

مثال:

She liked the texture of the boily sauce on her pasta.

معنی فارسی کلمه boily

: معنی boily به فارسی

حالت یا کیفیت غلیظ و جوشان چیزی، به ویژه مایعات.