معنی فارسی bollixing

B2

به هم ریختن یا خراب کردن روند یا برنامه‌ها به صورت نامنظم.

To screw up or mess up; to interfere in a way that complicates or confuses a situation.

verb
معنی(verb):

To confuse.

معنی(verb):

To botch or bungle.

example
معنی(example):

آنها در حال بهم زدن برنامه‌ها بودند و این باعث ایجاد سردرگمی در تیم شد.

مثال:

They were bollixing the plans, causing confusion among the team.

معنی(example):

متوقف شوید و همه چیز را به هم نریزید و دستورالعمل‌ها را با دقت دنبال کنید.

مثال:

Stop bollixing everything up and follow the instructions carefully.

معنی فارسی کلمه bollixing

: معنی bollixing به فارسی

به هم ریختن یا خراب کردن روند یا برنامه‌ها به صورت نامنظم.