معنی فارسی bonairly

B2

به صورت خونسرد و ملایم، به طوری که دیگران احساس راحتی کنند.

In a mild or gentle manner that creates a soothing atmosphere.

example
معنی(example):

او به طور بونیر صحبت کرد و همه را راحت کرد.

مثال:

She spoke bonairly, making everyone feel at ease.

معنی(example):

روش بونیر او دل‌های بچه‌ها را ربود.

مثال:

His bonairly manner won the hearts of the children.

معنی فارسی کلمه bonairly

: معنی bonairly به فارسی

به صورت خونسرد و ملایم، به طوری که دیگران احساس راحتی کنند.