معنی فارسی bony
B1 /ˈbəʊni/لاغر و استخوانی، به حالت یا کیفیت کسی که به‌طرز غیرعادی لاغر است.
Thin and bony; having prominent bones under the skin.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Resembling, having the appearance or consistence of, or relating to bone; osseous.
معنی(adjective):
Full of bones
معنی(adjective):
With little flesh; skinny, thin
معنی(adjective):
Having prominent bones
example
معنی(example):
این سگ بعد از گم شدن به مدت چند هفته خیلی لاغر به نظر می‌رسید.
مثال:
The dog looked bony after being lost for several weeks.
معنی(example):
او یک هیکل لاغر و استخوانی دارد که او را بلندتر نشان می‌دهد.
مثال:
He has a bony frame that makes him look taller.
معنی فارسی کلمه bony
:
لاغر و استخوانی، به حالت یا کیفیت کسی که به‌طرز غیرعادی لاغر است.
