معنی فارسی boot off

B1

خاموش کردن یا از کار انداختن یک وسیله الکترونیکی.

To turn off or deactivate a computer or electronic device.

example
معنی(example):

لطفاً اگر کارتان تمام شده، کامپیوتر را خاموش کنید.

مثال:

Please boot off the computer if you're done using it.

معنی(example):

او تصمیم گرفت نرم‌افزار قدیمی را حذف کند تا عملکرد را بهبود بخشد.

مثال:

She decided to boot off the old software to improve performance.

معنی فارسی کلمه boot off

: معنی boot off به فارسی

خاموش کردن یا از کار انداختن یک وسیله الکترونیکی.