معنی فارسی borderland

B2

منطقه‌ای که دو یا چند کشور یا فرهنگ در آن هم‌مرز هستند و معمولاً به خاطر تنوع فرهنگی و درگیری‌ها مشهور است.

An area lying along the boundary between two or more countries or cultures, often marked by cultural diversity and conflict.

noun
معنی(noun):

Land near a border; marches

example
معنی(example):

مرزها معمولاً محلی برای درگیری و تبادل فرهنگی بودند.

مثال:

The borderland was often a place of conflict and cultural exchange.

معنی(example):

مردم مرزها به خاطر میراث مختلطشان آداب و رسومی ویژه دارند.

مثال:

People from the borderland have unique customs due to their mixed heritage.

معنی فارسی کلمه borderland

: معنی borderland به فارسی

منطقه‌ای که دو یا چند کشور یا فرهنگ در آن هم‌مرز هستند و معمولاً به خاطر تنوع فرهنگی و درگیری‌ها مشهور است.