معنی فارسی borderless
B2بدون مرز، وضعیتی است که در آن محدودیتهای جغرافیایی برای حرکت و تبادل وجود ندارد.
A state or condition in which geographical boundaries do not restrict movement and exchange.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Not having a border.
example
معنی(example):
در یک جهان بدون مرز، مردم میتوانند به راحتی بین کشورها سفر کنند.
مثال:
In a borderless world, people can travel freely between countries.
معنی(example):
مفهوم یک اقتصاد بدون مرز تجارت جهانی را ترویج میدهد.
مثال:
The concept of a borderless economy promotes global trade.
معنی فارسی کلمه borderless
:
بدون مرز، وضعیتی است که در آن محدودیتهای جغرافیایی برای حرکت و تبادل وجود ندارد.