معنی فارسی boundingly

B1

به شیوه‌ای با انرژی و شوق و ذوق زیاد.

In a manner characterized by leaps or energetic movements.

example
معنی(example):

سگ به صورت پرشویی در حیاط پرید.

مثال:

The dog jumped boundingly across the yard.

معنی(example):

او به طور پرشویی خط پایان را عبور کرد و از شادی پر بود.

مثال:

She crossed the finish line boundingly, filled with joy.

معنی فارسی کلمه boundingly

: معنی boundingly به فارسی

به شیوه‌ای با انرژی و شوق و ذوق زیاد.