معنی فارسی bouton

B1

دکمه‌ای که معمولاً برای باز و بسته کردن لباس‌ها یا دستگاه‌ها استفاده می‌شود.

A button used to fasten something, often found on clothing or as part of devices.

noun
معنی(noun):

A bud-like swelling, especially one at the end of an axon

example
معنی(example):

لطفاً برای شروع دستگاه دکمه قرمز را فشار دهید.

مثال:

Please press the red bouton to start the machine.

معنی(example):

این پیراهن دارای یک دکمه تزئینی در یقه است.

مثال:

The shirt features a decorative bouton on the collar.

معنی فارسی کلمه bouton

: معنی bouton به فارسی

دکمه‌ای که معمولاً برای باز و بسته کردن لباس‌ها یا دستگاه‌ها استفاده می‌شود.