معنی فارسی boy toy

B1

اصطلاحی برای توصیف یک مرد جوان که عموماً به عنوان شریک عاطفی یک زن بزرگتر به کار می‌رود و معمولاً جوانی یا جذابیت فیزیکی او مورد توجه است.

A term for a younger man who is involved with an older woman, often in a casual or sexual relationship.

noun
معنی(noun):

A gigolo or younger man who is sexually pursued by an older person.

معنی(noun):

A toy meant to be played with by a boy.

example
معنی(example):

او اسباب‌بازی پسری او است که بسیار جوان‌تر از اوست.

مثال:

He is her boy toy, much younger than she is.

معنی(example):

زن‌های ثروتمند بسیاری اسباب‌بازی‌های پسری در کنارش دارند.

مثال:

Many rich women have a boy toy by their side.

معنی فارسی کلمه boy toy

: معنی boy toy به فارسی

اصطلاحی برای توصیف یک مرد جوان که عموماً به عنوان شریک عاطفی یک زن بزرگتر به کار می‌رود و معمولاً جوانی یا جذابیت فیزیکی او مورد توجه است.