معنی فارسی bracingly
B2به طور شگفتانگیز و تحریککننده، به خصوص در مورد احساسات یا وضعیت دوستی.
In a refreshing and invigorating manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
هوا در قله کوه به طرز شگفتانگیزی سرد بود.
مثال:
The air was bracingly cold on the mountaintop.
معنی(example):
او به طرز تشویقآمیزی صحبت کرد و همه را به شرکت دعوت کرد.
مثال:
She spoke bracingly, encouraging everyone to participate.
معنی فارسی کلمه bracingly
:
به طور شگفتانگیز و تحریککننده، به خصوص در مورد احساسات یا وضعیت دوستی.