معنی فارسی bracingness
B2وضعیتی که با طراوت و انرژی همراه است، اغلب به شدت محسوس.
The quality of being invigorating or refreshing.
- NOUN
example
معنی(example):
سردی نسیم اقیانوس تازهکننده بود.
مثال:
The bracingness of the ocean breeze was refreshing.
معنی(example):
از سردی صبح زود در پیادهرویها لذت میبرم.
مثال:
I enjoy the bracingness of early morning walks.
معنی فارسی کلمه bracingness
:
وضعیتی که با طراوت و انرژی همراه است، اغلب به شدت محسوس.