معنی فارسی braggingly
B1به طرز پرماجرا، به شکل بیان موفقیتها یا دستاوردها با حالت اغراقآمیز.
In a boastful manner, typically characterized by bragging.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز پرماجرا درباره دستاوردهایش صحبت کرد.
مثال:
He spoke braggingly about his achievements.
معنی(example):
او به طرز پرماجرا لبخند زد و ماشین جدیدش را به نمایش گذاشت.
مثال:
She smiled braggingly as she showed off her new car.
معنی فارسی کلمه braggingly
:
به طرز پرماجرا، به شکل بیان موفقیتها یا دستاوردها با حالت اغراقآمیز.