معنی فارسی brailed
B1عمل نوشتن و علامتگذاری متون به خط بریل برای نابینایان.
The past tense of the verb brail, meaning to write or mark text in braille for the visually impaired.
- verb
verb
معنی(verb):
To reef, shorten or strike sail using brails.
example
معنی(example):
متن به شکل بریل نوشته شده بود تا افراد نابینا بتوانند آن را بخوانند.
مثال:
The text was brailed so that visually impaired people could read it.
معنی(example):
او اطلاعات مهم را روی کارت به شکل بریل نوشت.
مثال:
She brailed the important information on the card.
معنی فارسی کلمه brailed
:
عمل نوشتن و علامتگذاری متون به خط بریل برای نابینایان.