معنی فارسی brainlike

B1

شبیه به مغز، دارای ویژگی‌ها یا ساختارهای مشابه مغز.

Resembling or characteristic of the brain.

example
معنی(example):

ساختار از نظر پیچیدگی شبیه مغز بود.

مثال:

The structure was brainlike in its complexity.

معنی(example):

الگوهای موجود در ابرها شبیه مغز به نظر می‌رسیدند.

مثال:

The patterns in the clouds appeared brainlike.

معنی فارسی کلمه brainlike

: معنی brainlike به فارسی

شبیه به مغز، دارای ویژگی‌ها یا ساختارهای مشابه مغز.