معنی فارسی brainward
B1به سمت مغز یا اندیشه، به مفهوم جذب کردن یا حرکت به سوی تفکر و درک است.
Towards the brain; relating to mental processes or thoughts.
- ADVERB
example
معنی(example):
این مسیر به سمت مغز هدایت شد و افکار جدیدی را الهام بخشید.
مثال:
The path led brainward, inspiring new thoughts.
معنی(example):
او احساس کرد که به سمت تحصیل روانشناسی کشش دارد.
مثال:
He felt a brainward pull towards studying psychology.
معنی فارسی کلمه brainward
:
به سمت مغز یا اندیشه، به مفهوم جذب کردن یا حرکت به سوی تفکر و درک است.