معنی فارسی brangled

B1

برنگل شده، به حالتی اشاره دارد که در آن استدلال و اختلاف نظر وجود دارد.

In a state of arguing or disputing.

example
معنی(example):

کودکان بر سر اینکه چه کسی بازی را انتخاب کند، برنگل شده‌اند.

مثال:

The kids are brangled about who gets to choose the game.

معنی(example):

ما برنگل کردیم تا اینکه به یک توافق رسیدیم.

مثال:

We brangled until we reached a compromise.

معنی فارسی کلمه brangled

: معنی brangled به فارسی

برنگل شده، به حالتی اشاره دارد که در آن استدلال و اختلاف نظر وجود دارد.