معنی فارسی brast

B1

عمل ترکیدن یا شکستن به طور ناگهانی.

To burst suddenly, typically used for balloons or tires.

example
معنی(example):

بادکنک ناگهان ترکید و همه را ترساند.

مثال:

The balloon brast suddenly, startling everyone.

معنی(example):

تایر در حین رانندگی در بزرگراه ترکید.

مثال:

The tire brast while we were driving on the highway.

معنی فارسی کلمه brast

: معنی brast به فارسی

عمل ترکیدن یا شکستن به طور ناگهانی.