معنی فارسی brattles
A1اسباببازیهایی با صدای جغجغه که برای نوزادان طراحی شدهاند.
Toys that make noise, designed for infants to shake and play with.
- verb
verb
معنی(verb):
To rattle; to make a scampering noise.
example
معنی(example):
کودک جغجغهاش را در دست گرفت و خندید.
مثال:
The baby held her rattle and smiled.
معنی(example):
جغجغهها معمولاً برای سرگرم کردن نوزادان استفاده میشوند.
مثال:
Brattles are often used to entertain infants.
معنی فارسی کلمه brattles
:
اسباببازیهایی با صدای جغجغه که برای نوزادان طراحی شدهاند.