معنی فارسی brawned

B2

دارای بدن قوی و عضلانی، به ویژه در زمینه ورزشی.

Having a strong, muscular physique; physically robust.

example
معنی(example):

ورزشکار دارای عضلات بزرگ همه را تحت تاثیر قدرتش قرار داد.

مثال:

The brawned athlete impressed everyone with his strength.

معنی(example):

او سخت کار کرد تا تبدیل به یک مبارز عضلانی شود.

مثال:

He worked hard to become a brawned fighter.

معنی فارسی کلمه brawned

: معنی brawned به فارسی

دارای بدن قوی و عضلانی، به ویژه در زمینه ورزشی.