معنی فارسی brayer

B1

ابزاری دستی که برای پخش جوهر در فرآیند چاپ استفاده می‌شود.

A hand tool used to spread ink evenly on a surface for printing.

example
معنی(example):

برایه‌گر ابزاری اساسی برای چاپگری است.

مثال:

The brayer is an essential tool for printmaking.

معنی(example):

او از برایه‌گر برای اعمال جوهر به نرمی روی صفحه استفاده کرد.

مثال:

He used a brayer to apply ink smoothly onto the plate.

معنی فارسی کلمه brayer

: معنی brayer به فارسی

ابزاری دستی که برای پخش جوهر در فرآیند چاپ استفاده می‌شود.