معنی فارسی breadthless

B2

حس زیاد از بی‌نهایت یا عدم وجود عرض یا وسعت.

Describing something that feels limitless or lacking in breadth.

example
معنی(example):

در حالی که از درون دره تنگ عبور می‌کردیم، احساس می‌کردیم که بی‌پایان است.

مثال:

The narrow canyon felt breadthless as we walked through it.

معنی(example):

افکار بی‌پایان او بی‌وقفه در ذهنش در حال گردش بودند.

مثال:

His breadthless thoughts raced through his mind continuously.

معنی فارسی کلمه breadthless

: معنی breadthless به فارسی

حس زیاد از بی‌نهایت یا عدم وجود عرض یا وسعت.