معنی فارسی breakably
B1به طوری که احتمال شکستن وجود داشته باشد.
In a manner that is easily breakable.
- ADVERB
example
معنی(example):
گلدان به طرز شکنندهای ساخته شده بود، بنابراین آن را روی قفسهای پایینتر گذاشتیم.
مثال:
The vase was breakably constructed, so we put it on a lower shelf.
معنی(example):
او با احتیاط شدید، اثر هنری که شکننده ساخته شده بود را منتقل کرد.
مثال:
She handled the breakably fashioned artwork with extreme caution.
معنی فارسی کلمه breakably
:
به طوری که احتمال شکستن وجود داشته باشد.