معنی فارسی bricklay
B1آجرچینی، عمل قرار دادن آجرها بهطور مرتب برای ساخت دیوار یا ساختار دیگر.
To build or lay bricks in a wall or other structure.
- VERB
example
معنی(example):
شاعر آجرچینی دیوار جدید را این هفته انجام میدهد.
مثال:
The mason will bricklay the new wall this week.
معنی(example):
آجرچینی صحیح یک سازه به مهارت نیاز دارد.
مثال:
It takes skill to properly bricklay a structure.
معنی فارسی کلمه bricklay
:
آجرچینی، عمل قرار دادن آجرها بهطور مرتب برای ساخت دیوار یا ساختار دیگر.