معنی فارسی brickle
B1آجرگونه، به معنای سخت و ناهموار.
Having a harsh or rough texture, often used to describe surfaces.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سطح مسیر آجرگونه و ناهمواری بود.
مثال:
The surface of the path was brickle and uneven.
معنی(example):
تن صدا او هنگام صحبت در مورد این موضوع سخت و آجرگونه بود.
مثال:
His tone was brickle when discussing the issue.
معنی فارسی کلمه brickle
:
آجرگونه، به معنای سخت و ناهموار.