معنی فارسی brigandishly
B1به شیوهای دزدی یا تبهکارانه عمل کردن که به دزدی یا تجاوز مرتبط است.
In a manner that resembles a brigand; suggestive of robbery or piracy.
- ADVERB
example
معنی(example):
مردی که به شکل دزدی لباس پوشیده بود، در این رویداد رسمی به نظر میرسید که در مکان اشتباهی است.
مثال:
The brigandishly dressed man seemed out of place at the formal event.
معنی(example):
او به طرز دزدکی صحبت کرد و نشان داد که نمیتوان به او اعتماد کرد.
مثال:
She spoke brigandishly, suggesting she was not to be trusted.
معنی فارسی کلمه brigandishly
:
به شیوهای دزدی یا تبهکارانه عمل کردن که به دزدی یا تجاوز مرتبط است.