معنی فارسی brimstony

B2

حس شبیه به سنگ، نشان‌دهنده سختی یا خشونت.

Having a quality reminiscent of stone; tough or harsh.

example
معنی(example):

راه پر از سنگ‌های تیز و ناهموار بود.

مثال:

The path was brimstony and rough to walk on.

معنی(example):

او در چهره‌اش حالتی تند و تلخ داشت.

مثال:

She had a brimstony expression on her face.

معنی فارسی کلمه brimstony

: معنی brimstony به فارسی

حس شبیه به سنگ، نشان‌دهنده سختی یا خشونت.