معنی فارسی brinded

B1

حالا جزو افرا تیره و روشن یا خال‌دار معمولاً در حیوانات.

Marked with stripes or spots, typically referring to an animal's coat.

example
معنی(example):

گاو راه ‌رنگ در مزرعه به خوبی خود را نشان می‌داد.

مثال:

The brinded cow stood out on the farm.

معنی(example):

من آن گربه راه‌ رنگ را در باغ دیدم.

مثال:

I noticed the brinded cat in the garden.

معنی فارسی کلمه brinded

: معنی brinded به فارسی

حالا جزو افرا تیره و روشن یا خال‌دار معمولاً در حیوانات.