معنی فارسی brisling
B1نوعی ماهی کوچک که به عنوان غذا استفاده میشود.
A small fish, often a type of herring, commonly found in northern waters.
- noun
noun
معنی(noun):
A sprat (small herring)
example
معنی(example):
ما برای ناهار ماهی بریس در کاراملی خوردیم.
مثال:
We enjoyed grilled brisling fish for lunch.
معنی(example):
ماهی هریس بریس انتخاب محبوبی در اسکاندیناوی است.
مثال:
Brisling herring is a popular choice in Scandinavia.
معنی فارسی کلمه brisling
:
نوعی ماهی کوچک که به عنوان غذا استفاده میشود.