معنی فارسی bronzings
B1عمل برنزی کردن، فرآیند ایجاد یک پوشش برنزی بر روی اشیاء.
The process or result of applying a bronze finish to objects.
- NOUN
example
معنی(example):
برنزی کردن مجسمهها به موزه زندگی جدیدی داد.
مثال:
The bronzings of the statues brought a new life to the museum.
معنی(example):
او به ما برنزی کردنهایش را از زوایای مختلف نشان داد.
مثال:
She showed us her bronzings from different angles.
معنی فارسی کلمه bronzings
:
عمل برنزی کردن، فرآیند ایجاد یک پوشش برنزی بر روی اشیاء.