معنی فارسی broomed
B1بروومد، به معنای تمیز کردن یا جارو کردن با یک جارو.
To have swept or cleaned with a broom.
- VERB
example
معنی(example):
زمین با جارو تمیز شده تا کثیفی را بردارد.
مثال:
The floor was broomed to remove the dirt.
معنی(example):
او برگها را از پاسیو جارو کرد.
مثال:
He broomed the leaves off the patio.
معنی فارسی کلمه broomed
:
بروومد، به معنای تمیز کردن یا جارو کردن با یک جارو.