معنی فارسی brough

B1

آوردن، عمل بردن چیزی به جایی یا شخصی دیگر.

To bring something to a place or to a person.

example
معنی(example):

من چترم را آوردم چون به نظر می‌رسید ممکن است باران بیفتد.

مثال:

I brough my umbrella because it looked like it might rain.

معنی(example):

او کتاب مورد علاقه‌اش را به جلسه آورد.

مثال:

She brough her favorite book to the meeting.

معنی فارسی کلمه brough

: معنی brough به فارسی

آوردن، عمل بردن چیزی به جایی یا شخصی دیگر.