معنی فارسی brouille

B1

یک نوع املت که معمولاً با تخم‌مرغ و مواد دیگر تهیه می‌شود.

A type of omelette often made with eggs and other ingredients.

example
معنی(example):

سرآشپز یک املت خوشمزه به نام برویل درست کرد.

مثال:

The chef made a delicious omelette called brouille.

معنی(example):

آنها برویل را به عنوان یک غذا ویژه برای شام لذت بردند.

مثال:

They enjoyed brouille as a special dish for dinner.

معنی فارسی کلمه brouille

: معنی brouille به فارسی

یک نوع املت که معمولاً با تخم‌مرغ و مواد دیگر تهیه می‌شود.