معنی فارسی browache

B2

نوعی سردرد که معمولاً در ناحیه پیشانی احساس می‌شود.

A headache located in the brow area.

example
معنی(example):

او پس از کار کردن به مدت طولانی از سردرد شکایت کرد.

مثال:

He complained about a browache after working for many hours.

معنی(example):

سردرد در طول یک روز شلوغ می‌تواند بسیار آزاردهنده باشد.

مثال:

A browache can be quite annoying during a busy day.

معنی فارسی کلمه browache

: معنی browache به فارسی

نوعی سردرد که معمولاً در ناحیه پیشانی احساس می‌شود.