معنی فارسی browbound

B1

به حالتی اشاره دارد که شخص به دلیل فشارهای خارجی یا مسئولیت‌ها احساس سنگینی و فشار می‌کند.

To be weighed down or burdened, particularly by responsibilities or worries.

example
معنی(example):

او به دلیل وزن مسئولیت‌هایش تحت فشار بود.

مثال:

He was browbound by the weight of his responsibilities.

معنی(example):

استرس وضعیت او را تحت فشار گذاشت.

مثال:

The stress of the situation left her feeling browbound.

معنی فارسی کلمه browbound

: معنی browbound به فارسی

به حالتی اشاره دارد که شخص به دلیل فشارهای خارجی یا مسئولیت‌ها احساس سنگینی و فشار می‌کند.