معنی فارسی brustled
B1از جنبش یا سر و صدای ملایم و ناگهانی که معمولاً به دلیل تحرک یا فعالیت ایجاد میشود، صحبت میکند.
Past tense of brustle, meaning to have made a rustling or soft sound.
- VERB
example
معنی(example):
صفحات کتاب با وزش باد سر و صدا کردند.
مثال:
The pages of the book brustled as the wind blew.
معنی(example):
او با هیجان هنگامی که خبر را شنید، به جنب و جوش افتاد.
مثال:
She brustled with excitement when she heard the news.
معنی فارسی کلمه brustled
:
از جنبش یا سر و صدای ملایم و ناگهانی که معمولاً به دلیل تحرک یا فعالیت ایجاد میشود، صحبت میکند.