معنی فارسی bulkily
B1به شکلی بزرگ و سنگین، به طوری که حجم زیادی اشغال کند.
In a large and heavy manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور حجیم در میان جمعیت قدم زد.
مثال:
He walked bulkily through the crowd.
معنی(example):
بسته به طرز حجیمی در لایههایی از پوشش حبابی بستهبندی شده بود.
مثال:
The package was bulkily wrapped in layers of bubble wrap.
معنی فارسی کلمه bulkily
:
به شکلی بزرگ و سنگین، به طوری که حجم زیادی اشغال کند.